اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
مادری خورده زمین ،خاک دو عالم به سرم
عالمی گشته حزین ،خاک دو عالم به سرم
پسری دیده که مادر به زمین افتاده
وایم از آن و از این ،خاک دو عالم به سرم
چادر و گونه ی مادر به گمانم هر دو
گشته با خاک عجین ،خاک دو عالم به سرم
آنقدر ضربه ی سیلی بخدا محکم بود
ناله زد عرش برین ،خاک دو عالم به سرم
دیده ای تار شد و حاصل گستاخی شد
ورم چشم و جبین ،خاک دو عالم به سرم
ضربت سیلی ملعون حسنش را دق داد
ضربه هم داشت طنین،خاک دو عالم به سرم
بعد از آن حادثه شرمنده نشد غوغا کرد
هیزم آورد، همین ،خاک دو عالم به سرم
بر در خانه ی آتش زده ای می کوبید
آن لعین ابن لعین ،خاک دو عالم به سرم
بیخبر بود گمانم در از این قصه ی شوم
میخ هم کرده کمین،خاک دو عالم به سرم
بین دیوار و در انگار کسی میلرزد
درب و دیوار غمین ،خاک دو عالم به سرم
مادری دست به پهلو به زمین افتاده
زینب و داغ چنین ، خاک دو عالم به سرم
سوخت از داغ غم بستن دستان علی
قلب جبریل امین ،خاک دو عالم به سرم